من دلم می خواهد خانه ای داشتم پر دوست.بردرش با قلم سبز بهار می نویسم خانه دوستی ما اینجاست، تاکه سهراب نگوید دیگر خانه دوست کجاست.. * ** *** **** *** ** * کلبه ای می سازم پشت تنهایی شب زیر این سقف کبود که به زیبایی پرواز کبوتر باشد چارچوبش از عشق سقفش از عطر بهار رنگ دیوار اتاقش گل یاس عکس لبخند تو را می کوبم روی ایوان حیاط تا که هر صبح اقاقی ها را از تو سرشار کنم همه ی دلخوشی ام بودن توست وچراغ شب تنهایی من نور چشمان تو است کاشکی در سبد احساسم شاخه ای مریم بود عطر آن را با عشق توشه راه گل قاصدکی می کردم که به تنهایی تو سربزند توبه من نزدیکی وخودت می دانی شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت گرمی دست تو را می طلبد می زنم کبـریت بر تنهایی ام تـا بسـوزد ریشۀ بی تابی ام می روم تا هر چه غم پارو کنم خـانه ام را بـاز هم جــارو کنم می روم تا موی خود شانه کنم خنـده را مهمان ایـن خـانه کنم می روم تـا پـرده ها را وا کنـم دوست دارم ؛ دوست دارم عشـق را معنـــا کنــــم شادی ام را رنگ آبی می زنم بوسه بر طعم گلابی می زنم می زنم یک شاخه گل بر موی خود می نشینم باز بر زانوی خود می نشانم روی دستم یک کتاب تا بخوانم باز هم یک شعر ناب آری!آری! این منم این شاد و مست دوست دارم عاشقی را هرچه هست این کیست که از درون من فریاد می کشد ؟ شعله های سرکشش گرد قلب و روح من دیوار می کشد؟ این کیست که با زبان من گفتگو گر است؟ با دو چشم من جستجو گر است؟ این کیست؟ قلب او درون سینه ی من است؟ یا که این دل من است که در وجود او می تپد؟ این کلام اوست در دهان من؟ یا صدای من در گلوی اوست؟ این کیست؟ گرمی دو دست من از درون اوست؟ یا که دست اوست نوازش گر وجود من؟ اصل من کجاست؟ هر که هست هر چه هست روح اوست جان من یا که جسم من قالبی برای او عشق فضای بین ماست او عاشق وجود من عشق من حضور اوست...! کاش می دانستی من سکوتم ..... حرف هایم ....... خنده هایم حرف است می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم کاش می دانستی کاش می فهمیدی کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند من کمی زودتر از خیلی دیر مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد تو نترس سایه ها یاد مرا سمت خیال تو نخواهند آورد کاش می دانستی چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت تازه خواهی فهمید مثل من عاشق صادق هرگز نکنی پیدا هرگز نکنی پیدااااااااا * **